سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ساعت 4:27 عصر پنج شنبه 86/10/27

 

 

دارد امشب کربلا حالی عجیب، دختری گریان و طفلی بی شکیب!

یک نفر در حال قرآن خواندن است، یک نفر در فکر جنگ و ماندن است!

یک نفر غرق نماز است و نیاز؛ غرق گریه، ناله و سوز و گداز!

یک نفر می نوشد از شادی شراب، می زند فریاد طفلی آب آب!

یک نفر لبریز از احساس بود، پاسبان خیمه ها عباس بود

یک نفر خار از زمین ها می کند، بوسه ها بر روی طفلان می زند!

کودک شش ماهه رفته به خواب، یک نفر آماده می سازد تن را!

حرمله خنده کنان تیر دو سو، فکر او ای وای چشم و دست و گلو!

یک نفر در حال توبه بی قرار، می کِشد در پشت خیمه انتظار

کینه ها بسیار در دل داشتند، نعل اسبان را از نو برداشتند!

یک نفر گفت:  زره مال من است، گوشواره جزو اموال من است!

یک نفر فکرش فقط گهواره بود، در پی یک جانماز پاره بود!

گفت خصمی: مَحجب از سر می کشم، خیمه ها را زود آتش می زنم!

یک نفر می گفت: دیدن یک طرف، لذت سر را بریدن یک طرف!

هر چه باشد شور تنها امشب است، آخرین شام حسین و زینب است.

 

امام حسین -علیه السلام-  بیشتر از آب تشنه لبیک بود. افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگ ترین دردش را بی آبی نامیدند.

                                                                                                                                                     دکتر شریعتی

التماس دعا


¤ نویسنده: خانومی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:17 عصر پنج شنبه 86/4/21

توجه توجه: این دفعه متنم زیاده اما یا نخونیدش یا اگه می خونید تا تهش بخونید! مدیونید اگه نصفه ولش کنید؟!

 

این بار می خوام درباره مداحان تهران و سبک اجرای برنامشون  بنویسم. چه مداحی خوبه و چه مداحی بده؟! می خوام بر اساس شناخت خودم و چیزهایی که به عینه دیدم براتون بنویسم!

 

یک سری مداحان تهران که هر ساله تو بازار بزرگ تهران عزاداری می کنند و هنوز همون سبک قدیمی و سنتی خودشون رو حفظ کردن!حدود 15 دقیقه به هر کدوم چهار پایه می دن میرن بالا عزاداری می کنند. تو دهه اول اجازه ورود خانوم ها رو به بازار نمی دن! امسال من خودم اون محله بودم بعدشم با خودم عهد کردم که دیگه پام رو عاشورا و تاسوعا اونجا نذارم! چراشم بماند!

 

یکی از مداح های بزرگ تهران حاج منصور ارضی هست که صنف لباس فروشها و مسجد ارگ دست ایشونه!! فوق العاده طرفدار داره و حتی 5:30 صبح که برنامه می زاره مردم استقبال گسترده ای ازش می کنند. هنوز همون سبک قدیمی خودش رو داره! به شب نهم و دهم محرم که می رسه صداش رسما می گیره معمولا 15/20 دقیقه بیشتر مداحی نمی کنه اما تو همین 15/20 دقیقه واقعا کولاک می کنه ادامه برنامه رو هم معمولا شاگردهاش ادامه می دن. البته اگه وقت هم کنه یکدفعه شروع می کنه به سخنرانی و رسما از یه جناح خاص طرفداری می کنه که من به شخصا اصلا از این کار خوشم نمیاد هر سخنی جایی و هر نکته مکانی دارد.

 

یکی دیگه از مداحان پر طرفدار حاج سعید حدادیان هست که مهدیه امام حسن مجتبی دستشون هست و طرفدارهای زیادی دارن. تا جایی که من مداحی هاشون رو گوش دادم خیلی قشنگ عزاداری می کنند و علاقه فراوونی هم به فرهنگ شهادت دارن اما متاسفانه جناح گیری های مذهبی هم در این جا وجود داره! آخه خدا رو خوش می یاد آدم 5:30 صبح بلند بشه به عشق امام حسین بره مجلس عزاداری یه دفعه وسط مجلس از این حرف ها زده بشه؟!! (آدم همین جوریش 5:30 صبح خواب هست) به نظر من این کار بهتره در سخنرانی اول هر مجلس صورت بگیره نه در وسطش.

 

حاج محمود کریمی و محمدرضا طاهری رو تا حالا مجلسشون نرفتم اما اون چیزایی هم که ازشون گوش دادم نشنیدم که سخنرانی خارج از بحث کنند! خدایی هم قشنگ مداحی می کنند و گلزار شهدای چیذر و پنبه چی کاملا پر می شه بعضی از شعرهای آقای کریمی واقعا قشنگه به دل آدم میشینه مصاحبه ای هم که با خودشون کردن گفتن که یه سری از این شعرها رو خودشون سرودن مثل یاس! از قدیم گفتن هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند.

 

یه سری از مداحان هم مثل فاطمی, قدمی و... به صورت مداح کمکی با این مداحان اصلی کار می کنند!

 

اما یه دسته دیگه مداح داریم که خیلی جالب دسته بندی شدن مداحان لس آنجلسی (مطرب) که سردم دارانشون فکر می کنم خدا بیامرز سید جواد ذاکر باشه و حاج عبدالرضا هلالی. راجع به آقای ذاکر نمی خوام حرفی بزنم چون خوب نیست که پشت سر مرده حرف بزنیم. اما می رسیم به یکی از جنجالی ترین مداحان جناب آقای هلالی؟!!

 

کسی که در مسجد ابوذر مداحی می کرد و کم کم اینقدر طرفدار پیدا کرد که دیگه اون مسجد کفاف اون همه جمعیت رو نمی داد بعد جاشون رو عوض کردن  و رفتن حسینیه قهرودی ها به حدی مجالس شلوغ بود که دم در حسینیه آمبولانس, ماشین پلیس و آتش نشانی هم می ایستاد.

هر ننگی که بخواین بهش زدن: زن صیغه ای داره! پرادو داره؟! معتاده! فلان! بیسان!!! باید بگم که مسائل خانوادگی هرکس به خودش ربط نداره؟! دلش خواسته زن گرفته به شماها چه؟! مگه شماها دیدید که مواد کشیده؟! مگه شما مطمئنید که 3 تا بچه داره؟!  من خودم فیلمش رو با زنش دیدم و بعد از اون پام رو دیگه تو مجلساش نذاشتم نه به خاطر اینکه زن گرفته به خاطر اینکه شخصیت یه آدم تو ذهنم خراب شد. من نمی گم که این کارهاش درسته ها اما می گم گناه داره شخصیت یه آدم (هر چقدر هم بد رو) بین مردم خراب کنید.

 

اما از اینا که بگذریم می رسیم به سبک عزاداری ریتم تند و پیروی از آهنگ های اون ور آبی!

چیزی که الان باب شده از 7/8 تا 20/25 دقیقه حسین حسین گفتن که بعضی موقع ها اینقدر تند می گن که فقط به سینش می رسند و اسم رو به طور کامل نمی گن! یا از اصطلاحات سگ وقلاده و... استفاده می کنن که حال آدم بد می شه! انسانی که خدا به فرشته هاش امر می کنه که بهش سجده کنند حالا در توصیفش از سگ و اینجور چیزا صحبت کنند. یا اونقدر امام حسین رو خوار و ذلیل می کنند که نگو و نپرس!؟ در صورتی که همه ما می دونیم که امام حسین خودش دوست داشت که اینجوری کشته بشه و گرنه اگه اراده می کرد اون لشگر سی هزار نفره که سهله سی میلیون نفره رو هم می تونست از پا در بیاره. یا از شعرهای شادمهر و گوگوش ومنصور... و موسیقی های پاپ و جاز و حتی موسیقی سریال جنگی خاک سرخ استفاده می کنند؟! به بینید کار ما مسلمونا به کجا رسیده! شعر ( تو عزیز دلمی ) منصور خواننده لوس آنجلسی را برای سینه زنی و عزاداری امام حسین با همان ریتم و شعر استفاده میکنند و فقط کلمه ( حسین ) بهش اضافه شده. البته خنده نداره ها گریه داره. من دختر پیغمبر نیستم  صدای بعضی از خواننده های لس انجلسی رو هم گوش میدم، اما به هیچ وجه راضی نمیشم که از شعرهای اونا برای وصف یکی از بهترین آدم های روی زمین که امام حسین باشه استفاده کنند.

 

به نظر شما درسته که این مداح ها رو طرد کنن؟ از یه شهر اخراج کنند؟ خوب می ره یه جا دیگه می خونه؟ آیا درسته که آبروی یکی رو ببریم؟ آیا خوبه که روز شهادت حضرت زهرا تو خیابون ولیعصر بزنیمشون!!! آیا خوبه که هی بگیم نه بچه ها! این مداحی ها خیلی خطرناکه بچه ها! جیزه! این جور جاها نرید! اما بهتر نیست که بگیم این مداحی ها در شان شیعه نیست و رسما جلوی فعالیت اون افراد رو بگیریم و یه فکری هم برای اون افرادی که پای منبر اون مداح می رفتند بکینم؟!! نه همین طوری فی امان الله رهاشون کنیم؟!!

من یه دوستی داشتم  مجلس آقای هلالی می رفت بعد از 2/3 سال فهمید که این سبک عزاداری خوب نیست و دیگه مجلساش نرفت. اما چند درصد عین دوست من پیدا می شن که بتونن راه درست رو پیدا کنند؟!

 من برای اینکه این متن رو بنویسم کلی تو گوگل گشتم! شماها فقط حرفهای مخالف های اونا رو می گید اما فکر اون پسر بچه های 15/16 ساله که پای منبر این بنده خداها با چه عشقی می رن رو نمی کنید؟! این بچه تا میاد اما حسین رو بشناسه می زنید تو کاسه کوزشون که جمع کنید این کارا رو! ما ایرانی ها یه اخلاق بد داریم اینکه می گیم این کار رو نکن اما هیچ وقت نمی گیم جای اون کار چی کار بکن؟! خوب مثلا یه جای بزرگتر با امکانات بیشتر برای مداح های بزرگ ارائه بدیم که مردم جذب اون افراد بشند و دیگه پای منبر این بچه مداح ها نرن؟!

 

عوض اینکه به عکس و علم گیر بدیم که سالیان سال وجود داشته و هیچ مشکلی برای هیچکس به وجود نیاورده به این جور کارها گیر بدیم! که دیگه روز عاشورا با ارگ و پیانو تو میدون صادقیه برنامه اجرا نکنند!؟ در عزاداری امام  حسین ارگ و پیانو و انواع آلات موسیقی، چه جایگاهی داره؟ نقطه عطف همه ما بچه شیعه ها همین محرم و صفر هستش که دشمن خیلی خوب داره راه از بین بردنش رو پیدا می کنه.

 

 سازمان سیا :
رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در یک کنفرانس مطبوعاتی گفته بود بزودی ایجاد انحراف در هیات های مذهبی و مجالس عزاداری شیعه بخصوص امام سوم آنها را که بشدت به آن معتقد هستند را آغاز میکنیم وی متذکر شد 12 سال بر روی این پروژه تحقیق و بررسی گردیده است تا امروز به آن عمل شود. وی نقطه هدف در این کار را مداحان و سر دسته های مذهبی عنوان کرد و گفت معمولا این افراد علاقه عجیبی به معروف شدن و شاخص شدن ( کسوت بازی ) دارند و ما نیز با روشهای مخصوص خود به آنها پر و بال داده ، معروف کرده و سپس و برای مقاصد خود از آنها استفاده میکنیم . و وقتی اصالت ، مفهوم و تقّدس را از آنها بگیریم خود به خود اصل کار نیز از داخل شکست میخورد و بی مفهوم میشود .

وی شکست ناپذیر تر بودن شیعه نسبت به اهل سنت را وجود اعتقاد عمیق شیعیان به امام سوم ( اباعبدالله الحسین ) بیان کرد و گفت در ایران بر روی این کار میکنیم که شخص متدین انسان نا مناسب و مشکل داری نشان داده شود تا افراد بسوی مذهب نرفته و یا مذهبی بودن خود را مخفی کنند

دیگه لازم نیست واسه امام حسین گریه کنید؟! بهتره بشینیم به حال خودمون گریه کنیم! جای صورت مسئله پاک کردن باید اون مسئله رو حل کنیم!!!


¤ نویسنده: خانومی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:49 عصر چهارشنبه 86/4/6

 

از اون موقعی که فیلم روز سوم اکران شد من هی نق می زدم به دوستام پاشین بریم سینما! اما تو هاگیر واگیر امتحانا کی به حرف من گوش می داد؟ تا امروز که از بحران امتحانا خارج شدیم! با یکی از دوستام و خواهرش تصمیم گرفتیم بریم سینما! جاتون خالی چه فیلمی بود! خدایی حقش بود که فیلم برتر جشنواره بشه! از این فیلم های عشق و عاشقی نبود که یه پاش یا رادان باشه یا افشار و گلزار!!؟

یه فیلم کاملا جنگی که عشق یه خواهر و برادر رو به تصویر می کشه! البته در کنارش یه کم سس عشق و عاشقی بهش اضافه کرده بودند! اینکه یه برادر برای در امان موندن جون خواهرش حاضر می شه اون رو زیر خاک پنهان کنه!به امید اینکه برگرده و نجاتش بده!‏چقدر لحظه خداحافظی شون قشنگه!‏ اون موقعی که روی خواهرش خاک می ریزه و به خاک خواهرش سجده می کنه! 

چقدر رذل و پست بودن عراقی ها رو قشنگ نشون داده بودند و اینکه عراقی پست به دختره می گفت: تو حیفی که کشته بشی تو به درد ... !  یا به دوستش می گفت: اگه گفتی بعد چایی چی می چسبه؟ دوستش گفت: نمی دونم!  گفت: یه دختر خوشگل ایرانی...

اینکه یه عده آدم واسه نجات دادن جون یه دختر چطور خودشون رو به آب و آتیش می زدند! با این تفکر که ناموس یه کسی یه جایی در خطره پس ما باید نجاتش بدیم!

چقدر قشنگ تک تک تو کانال وصیت می کنند و چقدر طبیعی جون می دن جمله آخر وصیت فرمانده این بود:

 به زنم بگو نقاشی های منو به بچه ام بده و بهش بگه من جنگیدم که تو با چشمات بتونی دنیای قشنگی رو ببینی!

اوج فیلم به نظرم مرگ برادر بود! که خواهرش چطوری بیقراری می کنه! من یه کتابی داشتم که از خوندش واقعا لذت می بردم که یه روز به یه عزیزی هدیه اش دادم. کتاب سید مهدی شجاعی با نام آفتاب در حجاب که عشق حضرت زینب(س)  و امام حسین(ع) رو به تصویر می کشه اون کتاب یه جمله داره که من خیلی ازش خوشم اومد اینکه خواهر اگه تعداد موهای سپید برادر رو ندونه که خواهر نیست! اون کتاب یه جورایی شبیه این فیلم بود.

بعد از اینکه فیلم تموم شد داشتم بر می گشتم خونه که یه دفعه یه پسر نوجوون 15/16 ساله تا منو دید با حالت تمسخر بلند گفت: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی... فکر کردم که چرا این بچه این حرف رو زد؟!ا نه چادر سرم بود نه خیلی بدحجاب بودم! مثل بچه آدم یه روسری سرم بود کاملا پوشیده و سرمم پایین بود! یادمه وقتی راهنمایی بودم دوستام سر حجابم خیلی مسخره بازی در می آوردن منم ریشخندشون می کردم و از کنارشون رد می شدم حالا که بزرگتر شدم از خودم کوچیکتر داره مسخره می کنه!!! خدا به داد بچه های ما برسه با این وضعی که داره پیش می ره فکر کنم واسه اونا حجاب و از سرشون عملا بکشن!!! بعد که اومدم بپیچم تو کوچمون یه دختر و پسر دیدم که داشتن راه می رفتن و دل می دادن و قلوه می گرفتن به قول بابام از اونایی که به شش ماهم نمی کشن داشتم نگاشون می کردم آنچنان نگاهم کردن که انگار من کار اشتباهی دارم می کنم!!!

حالا خودتون مقایسه کنید اون فرمانده راست می گفت. اونا جنگیدن که ما ها دنیا رو زیبا ببینیم چه زیبایی قشنگ تر از این که دست یه پسر علاف بیکار رو گرفتن و خیابونای شهر رو متر کردن

چه غیرتی از این بالاتر به دختر مردم متلک انداختن! چه مردونگی از بوق زدن واسه ناموس مردم بیشتر! چه حیایی از این قشنگتر که خودت رو خوشگل کنی که یه زندگی دیگه رو بهم بزنی!!! لباسا هر روز در حال کاهش بی حیایی در حال افزایش!!؟

عین اون کارایی که اونا گفتن رو داریم مو به مو انجام می دیم! یکیشم از قلم نیافتاده!

حالم از این شهر و مردمونش داره بهم می خوره.....

 

 


¤ نویسنده: خانومی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:46 عصر چهارشنبه 86/3/2

در یکی از افسانه های صحرایی حکایت مردی آمده که می خواهد به آبادی دیگری نقل مکان کند و اثاثش را روی شتر می گذارد: قالیچه ها؛ وسایل پخت و پز؛ چمدان پر از لباس و ... و حیوان همه اینها را تحمل می کند.

مرد وقتی می خواست حرکت کند؛ به یاد یک پر آبی رنگ زیبا افتاد که پدرش به او داده بود.

رفت پر را پیدا کرد و آورد و روی شتر گذاشت. شتر در زیر سنگینی این همه بار فرو افتاد و مرد. حتما آن مرد با خود فکر کرده بود؛ شترم حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند؟!!

پائولو کوئیلو

*خدایی چرا هیشکی به این آدما که مثل شتره هستند فکر نمی کنه؟!! آدما هم مثل این شتره بعضی جاها کم میارند؟!! 


¤ نویسنده: خانومی

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:24 عصر شنبه 86/2/8

 
مرگ magnify
اگه شما ها در عرض 1 هفته 3 تا خبر مرگ بهتون می دادن و 3 بار حرف غسالخونه, ختم وشب هفت تو خونتون می اومد! چه احساسی بهتون دست می داد؟
به قول داداشم با فکر اموات می خوابم با خواب اموات از خواب بلند می شم
وقتی که ببینید دور از جون هممون یه دختر هم سن و سال ما دنبال تابوت باباش راه می ره التماس می کنه که بابا تو رو خدا نرو!!! به این فکر می کنید که مراقب باش! قدرمامان و بابات بدون!
وقتی که می بینی تو قطعه جدید بهشت زهرا مثل نقل و نبات جنازه می آد, یه چیزی تو دلت می گه آخ آخ آخرسر هممون رو می زارند این تو
وااای من که شب اول قبر این بنده خدا خوابم نمی برد مثل چی وحشت کرده بودم! خودم رو که می ذاشتم جای اون داشتم پس می افتادم! فکر کن تک و تنها تو قبر دو تا ملکم بیان ازت سوال بپرسن!
همین طوریش که می خوای بری سری جلسه امتحان درستم بلدی یه خورده استرس داری! چه برسه بخوای بری سر جلسه ای که جواب درست و حسابی برای سوالاش نداری!!!
اولیش که نمازباشه پای هممون می لنگه اللخصوص نماز صبح ها! خدا رحم کنه به حجاب که رسما تعطیلیم و .... تنها دلخوشیمونم ائمه هستند که تو اون هاگیر واگیر به دادمون برسند! حالا بگذریم که ما چی کار کردیم براشون که اونها بخوان بیان کمکمون
حالا می فهمم که چرا سفارش شده که به قبرستان ها سر بزنید. بریم ببینیم که کجا می زارنمون اون وقت یه کم به خودمون بیاییم
اون موقع هست که عشق و عاشقی از سرمی پره! می فهمیم که این خوشی ها و لذت ها آنی! تهش به هممون یه قبر و دو متر پارچه سفید و صد گرم سدر و کافور می رسه! داریم عمرمون رو مفت می بازیم! می فهمی که این دنیا به پشیزی نمی ارزه! هممون یادمون رفته که اومدیم این دنیا واسه چی!؟
امیدوارم تو سفرمون به اون دنیا زیاد سختی نکشیم!
پ.ن. من از بچگی تو دیکته سر "ز" و "ذ" گذاشتن مشکل داشتم

¤ نویسنده: خانومی

نوشته های دیگران ( )

   1   2      >
خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
77327

:: درباره من ::

خانومی
پیش از آن که واپسین نفس را بر آرم، پیش از پژمردن آخرین گل، بر آنم که زندگی کنم، بر آنم که عشق بورزم، بر آنم که باشم...

:: لینک به وبلاگ ::


::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

جامعه[3] .

:: آرشیو ::

بهار 86
تابستان 86
زمستان 86

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

نازنین

:: لوگوی دوستان من::



















::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::